سفارش تبلیغ
صبا ویژن


منوتو میشیم ما

  

خونه ی مادربزرگه/الان آپارتمانه
 


خونه ی مادربزرگه/استخرولابی داره
 


خونه ی مادربزرگه  /wifiمفتی داره
 


خونه ی مادربزرگه/دیش و   LNBداره
 


کنار خونه ی اون/همیشه پارتی برپاست
 


پارتی های محله/پرشور و شوق و غوغاست
 


مادربزرگه الان/مازراتی سواره
 


رنگ موهاش هم هرروز/جورواجور و با حاله
 


مادربزرگه الان/شلوارجین میپوشه


کفش های کالج و کیفش/همیشه روبه روشه


مادربزرگه هرشب/ GEM TVرو میبینه


خرم سلطان و سنبل /لامیارو میبینه


خونه ی مادربزرگه/هنوز خیلی باحاله


خونه ی مادربزرگه/حرفای خاصی داره ...


نوشته شده در سه شنبه 93/5/7ساعت 1:58 صبح توسط نسترن نتاج نظرات ( ) | |

نام : کمال 


کلاس :دوم دبستان

 

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید

 

بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش

به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.

 

* ادامه مطلب... *


نوشته شده در یکشنبه 93/5/5ساعت 3:37 عصر توسط نسترن نتاج نظرات ( ) | |

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی

 

یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی

 

 

دلو جانم به تو مشغول و نظر بر چپ وراست

 

تا حریفان ندانند که تو منظور منی

 

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

 

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

 

تو بدین نعت و صفت گر  خرامی در باغ

 

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

                                         

سعدی

 

واقعا زیبا بود نه ! بهم بگید قشنگ بود یا نه ؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در یکشنبه 93/5/5ساعت 3:28 عصر توسط نسترن نتاج نظرات ( ) | |

مؤدب  

شخصی را به جهنم می بردند .


در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شد .


ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید   . یعنی چی؟
 


فرشتگان پرسیدند چرا؟ 


پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد ... 


او امید


به بخشش من داشت  . 

 


نوشته شده در یکشنبه 93/5/5ساعت 3:14 عصر توسط نسترن نتاج نظرات ( ) | |

 

مظفر الدین شاه از سفر قم مراجعت می کرد که در راه کجاوه اش خراب شد و مجبور شد در کاروانسرایی

 

تا صبح بماند .  به همین منظور در کاروانسرایی را زد . دالاندار گفت : کیه؟

 

مظفر الدین شاه گفت : ما ، السلطا بن سلطان بن سلطان ، مظفر الدین شاه بن صاحبقران ناصر الدین شاه،

 

شاهنشاه شهید سعید فقید قاجار ، نواده فتحعلی شاه قاجار رحمه الله علیه هستیم و آمدیم امشب در

 

اینجا بخوابیم !

 

دالاندار از پشت در گفت : آقایان، ما فقط یک اتاق خالی داریم برای این همه آدم جا نیست، بروید جای

 

دیگری پیدا کنید! خیلی خنده‌دار


نوشته شده در یکشنبه 93/5/5ساعت 3:4 عصر توسط نسترن نتاج نظرات ( ) | |

   1   2      >

:قالبساز: :بهاربیست:



من و تو - پزشک متخصص - سرکه | سیب سفید - لباس عروس - پزشکی - فارسی بوک

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس